- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
با تو نسبت داشتن دارد غـرور دیگری در کنارت عشقها دارند شور دیگری چهارده معصوم یک نورند، اما ماه تو سرزده از شـانههای کوه نـور دیگری یا هـوای مـسـتی تو فـرق دارد با همه یا شرابت هست از جام طهـور دیگری ای خـداوند وفـا! مـوسی بـرای دیـدنت دست وپا باید کند این بار طور دیگری پای دستان تو وقتی درمیان باشد، خـدا مطمئنم میدهـد فـرمانِ صـور دیگری گرچه عالم را گرفتار خودت کردی ولی ارمـنی ها دوسـتت دارند جـور دیگری باوجـود تو برای سـیـنۀ تـنـگ حـسـین احتیاجی نیست به سنگ صبور دیگری
: امتیاز
|
زبانحال حضرت ام البنین در مدح حضرت عباس علیهالسلام
اهل عالم، هنر، خصلت عباس من است عشق در سایۀ شخصیت عباس من است منم آن یـار امـیـن حـامی دین، اُمِّ بـنـین هرچه دارم همه از دولت عباس من است همسرم شیر خـدا و پـسـرانم هـمه شیـر شیر مردان وله از صولت عباس من است در شب چاردهم، ماه که پُر نورتر است عکسی از نیم رخ صورت عباس من است هنر آن نیست که لب تشنه بمیری به کویر هنر آن است که در طینت عباس من است تشنه لب داخل دریا شد و عطشان برگشت این همان قطرهای از همت عباس من است غیرت الله عـلی بیبـدل است، اما گفت بدل غـیرت من غـیرت عباس من است نه فقط یثرب و شامات و نه ایران و عراق کرده کاری همه جا صحبت عباس من است هر کسی را نـتـوان بـاب حـوائج گـفـتن به حقیقت قسم این شهرت عباس من است کـوههـا شـد مـتـحـیـر به ثـبـات قـدمـش سروها در عجب از قامت عباس من است جثهاش گر چه ز شمشیر جفا کوچک شد این بزرگیست، که از عزّت عباس من است قدرت آن نیست به یک حمله سپاهی بکشی قدرت لَـم یـزلی قـدرت عباس من است یا علی گفت و امان نامه ز دشمن نگرفت دین فروشی بری از ساحت عباس من است هی نـگـوئـیـد چـرا اُمِّ بـنـیـن پـیـر شـده سبب حالـت من حـالت عـباس من است دستهای پـسـرم گـشـته قـلم در لب آب صفحۀ سینه پر از محنت عباس من است این شـنـیـدم زده فـریـاد، غـریـبـم مـولا غصه قلب حسین غربت عباس من است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
گـفـتم توسـلی کـنـم امـشـب بـنـام تو ای عبد صالحی که بُوَد حق کلام تو همراه فطرس است همیشه سلام من دارم امـیـدهـا به عـلـیک الـسـلام تو داری نصب ز نور وشجاعت همین بس است بابت عـلـی و اُمّ بـنـین هـست مام تو غـبـطه خـور تـوأند شهـیدان راه حق یعنی که شامخ است به عالم مقام تو جور دگر معـامله با من نموده عشق هـنگـامهای که زنـدگیام شد بـنام تو مست میِ دگر نشوم تا به روز حشر یک لحظه گر زنم لب خود را به جام تو بر تـخـت پـادشـاهیِ عالم نـشـسـتهام از آن زمان که جان و دلم شد غلام تو در لحـظـه لحـظـۀ گـذر زنـدگـانـیام بر من رسیده لطف هـمیشه مـدام تو حـتی ارامـنه به تو هـستـند مـلـتـمس باب الحـوائـجی و کـنـند احـتـرام تو دارد برای خـلـقِ هـمه اهل روزگار آزادگـی و درس مــروّت پــیــام تـو جای دو دست هدیه نمـوده دوبال را آنهم به پاس کوشـش و آن اهتمام تو محشر تمام قـد شده در روز حشر تا با چـشم خود نـظاره کنـد بر قـیام تو تـشنه لـبی تو بر لب دریـا هـنوز هم آبم کـشد خجـالت از حُـسن مـرام تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
ماه در کـنج شبـستان تو سوسو میکند باد دور پرچـمت یاحـق و یاهو میکند روح با دیگر ملائک هر سحر در صحن تو زیر پای زائرت را آب و جارو میکند آنچه را یک عالم از انجام دادن عاجزند خـادم تـو با اشـارتهـای ابـرو میکند ساعتی پیش از زیارت لال مادرزاد بود این که بین جمعیت دارد هیاهو میکند وزنه سنگین است و مردافکن ولی در معرکه پهـلـوان با نـام تو انگـار جـادو میکند لاجرم ای شـاه بیت بیمـثـال معـرفت! لطف تو این کمترین را هم غزل گو میکند این همه یک ذره از فضل اباالفضل علیست روز محشر تازه دست خویش را رو میکند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را چگـونه نقـش زنم چـشـمۀ عـبـادت را چگونه ثبت کنم لحـظههای طاعت را چگـونه رسم کنم راه و رسم غیرت را اگـر تـمـام ادیـبـان ز تـو قــلـم بـزنـنـد به اذن حـیـدر کـرار از تو دم بـزنـنـد تویی که بر هـمۀ خـلـق مقـتـدا هـستی تویی که در ادب و فضل منتها هـستی تویی که قـوّت بازوی مرتضی هستی تویی که ساقی و سقای کـربلا هـستی وزیر کـشور عـشـقی و شاه علقـمهای تو نور چشم عـلی و عزیز فـاطـمهای کیم من آن که شدم ریزه خوار احسانت کیم من آنکه که همیشه اسیر و حیرانت کیم من آنکه کـنم جان خویش قربانت کیم من آنکه که بود دست من به دامنت حــوائـج هـمـۀ خـلــق را روا کــردی مـرا ز بــدو تـولـد شـمـا دعــا کـردی گــدای کــوی تــوأم بـیپــنــاه آمــدهام بـه شـوق دیـدن نــیـمـه نـگــاه آمـدهام به خـاکبـوسی تو سـر به راه آمـدهام دلـم شـکـسـتـه بـبـین روسـیـاه آمـدهام بـیـا و روز قـیـامت مرا شـفـاعت کن دوبـاره مـثل هـمیـشه بـیا عـنـایت کن دلـم هـوای تو کرده هـوای آن حرمت هـوای سیـنهزنی زیر بـیرق و عـلمت هوای روضه آن دست و بازوی قلمت چو شمع آب شوم از گدازههای غمت به قـفـل بـسـته دلها فـقـط کـلـید تویی شفـیع محـشری و بر هـمه امـید تویی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی در هـیـچ دلـی هـیـچ غــمـی راه نــدارد دلــدار و دلارام و دلاور که تـو بـاشـی تـکـرار اباالفـضل اباالفـضل اباالـفـضل ذکری به من آموخته مادر، که تو باشی از گـرگ هــراسـی بـه دلـی راه نـدارد بر یـوسف این قـوم، برادر که تو باشی بینالحـرمین امنتـرین جای جهان است این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
ای چـهـرۀ مـنـوّر تو رهـنـمای خلق ای نـوکـری خـانـۀ تو ادعـای خـلـق اصلاً شـبـیه نیـست به ما آفـریـنشت ای نور ذات اقدس تو مـاورای خلق یک در هـزار علت خلق تو این بُوَد روزی رسان رسانده تو را حق برای خلق هنگـام رفـتـنـت به زمین دید آسـمان دارد قمر به روی زمین هم هوای خلق از کعبه بیـشتر سر کوی تو دیده شد وقت مراجـعـه به خـدا رد پای خلـق باب الجـوائج هـمه حـاجت گرفـتهها بازوی حیدری تو مشکل گشای خلق دستی که شد دخیل تو خالی نمیشود دست شماست پر شدن دستهای خلق میزان قرب ما به خدا حد عشق توست با حُبّ تو محاسـبه گردد بهـای خلق چشمت بهشت و اخم شما دوزخ من است ای خاستگاه و مأمن خوف و رجای خلق من هر چه خواستم به شما رو زدم فقط هـستم گدای تو که نباشـم گدای خلق زوّار کـربـلا چـقَـدَر با تـو راحـتـنـد امن است در جوار حریم تو جای خلق پـیـش فـرات رفـتن زوّار دیـدنیست وا میشود به روضۀ خونبار پای خلق آه ای فرات دست علمدار ما چه شد؟ با پیکری رشید چه کرده جفای خلق پاشو که چشمهای عدو هرز میرود بغضی شکست در نفس نینوای خلق تا که عـلم ز دست تو افتاد بر زمین از دیدهها چکیده شد اشک عزای خلق هر مجلسی که خوانده شده روضۀ عطش مثل خـودِ رباب گرفـته صـدای خلق
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
کـوه میسـازد نگـاهِ دلـنـشـیـنت کـاه را یوسفِ گمگـشته کرده با تو پـیدا راه را ای دلاور! خوب عهدی با برادر داشتی جـذبۀ ماهیِ و چشمِ آسمان طنّازِ توست طایرِ قدسیّ و دل جولانگهِ پروازِ توست جایگاهت بس رفیع است و مقامت محترم اسوۀ عشق و ادب هستی و تـندیسِ وفا در مــقــامِ بـــنـدگـی آئـیـنـۀ روی خــدا در لقب سقّا و صدّیق، عبدصالح، مستجار هر که کوبیده درِ تو دستِ خالی بر نگشت در تمامِ عمرِ خود بیچاره و مضطر نگشت نیست روزی که صدایت نشکفد در جانِ ما دوست و دشمن نهند انگشتِ حیرت بر دهن هم عـلـمدار حـسین و هم وفـادارِ حسن در بـلا جـان داد و امّا بـنـدۀ کـافـر نشد عشق در اعماقِ جانش شور و بلوی میکند چیست در نامش مگر اینگونه غوغا میکند بس که نامِ یا ابَاالفضل آفتابِ رحمت است ای خوشا آنکه به لطفِ درگهش امید داشت در نگاهِ آسمانشِ هم مَه و خورشید داشت تا که تصویرش دلِ آئینۀ آب آمده است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
بـایـد دخـیـل بـارشِ الـطـافِ رب شـود تا یک قلم به وصفِ رُخَت منتخب شود وقتی که شعر در پیِ اوصافِ حُسنِ توست بـایـد تــمـامِ قـافــیـههـایـش ادب شــود! ای کاشف الـکـروبِ عـزیـزانِ فـاطـمه شعرم وضو گرفته به تو مُنـتـسب شود من لکّهای سیـاه در این آستـان، قـبـول لطـفی نـمـا که عـاقـبـتـم خـالِ لـب شود دستت به آبِ علقمه خورده عجیب نیست روزی فرات، سـرزده مـاءُالعِـنَب شود در صُنعِ ما خدا به خودش گـفته آفرین شاید که ذکـرِ صُنـعِ تو یالَـلعَجـب شـود گفـتم چگونه خوانـمت ای سرسـپاهِ شاه بیاخـتـیـار بـر لــبـم آمـد جـنــابِ مــاه با این لـغـات شَـأنِ تو مـعـنـا نـمیشـود واژه طـرازِ حُـسـنِ تـو پـیـدا نـمیشـود فرمـودهای غـلامِ حـسـینی به هر نَفَـس آخـر غــلام ایـن هــمـه آقـا نــمـیشـود رو تافـتی ز علقمه اعـلان کنی به خلق محـتـاجِ رود، حـضرتِ دریـا نمیشـود میخواست دل مقیمِ ضریحت شود ولی گـفتند جای حضرتِ عـیسی؟ نمیشود! تـو خـادم حــسـیـنـی و مـن خـادمِ تـوأم این هم ز لـطفِ توست وَ اِلّا نـمیشود! گفـتم چگونه خوانـمت ای سرسـپاهِ شاه بیاخـتـیـار بـر لــبـم آمـد جـنــابِ مــاه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
ای فــدایـی راه دیـن عــبــاس شـاهـد مـکـتب یـقـیـن عـبـاس تـو عــلــمــدار فـضـل الـلـهـی در سـپــاه مـجـاهـدیـن عـبـاس
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
ای سـورۀ طـاهـایِ دلآرای سـهسـاله سردار حـرم مـاه عـموهـای سـهسـاله ای سرو علی حاصل آرامی هر رود عطر دَم طاووس حرم مهدی موعـود کـرار دو عـالم صد و ده سـورۀ اسرا ای محرم “لا حول ولا ” عالی واعلی ای روح دعـــاهــای مــدام دل مــولا آوای سـحــرهـا و مَــه کـامـل مـــولا آلالـۀ آل الـلـهـی و ســـودۀ الـــمــاس ای گوهر علم و کرم و هـالۀ احساس هم راه صراطـی و هـمی راه کـمـالی هـم اسـوۀ دلـدادگـی و روح وصـالـی مسـرورم اگر که دهـی آمال سـرم را گردم صدوده دور دگر دور حـرم را آمـــادۀ دلـــدادگـیام ای دل و دلـــدار در معرکه کی سر دَهَم ای مرد علمدار
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
آواز عـشق بیتـو صدایی نداشـتهست قبل از تو عشق راه به جایی نداشتهست جـان ادب بـدون تو نـایی نداشـتـهست دنـیای بیتـو هـیچ صفـایی نداشتهست با تو طلوع عشق و ادب را رقم زدند غـم را ز قلبهای مـحـبـان قـلـم زدند نام تو اولـیـن قـسـم پـاک عـالـم اسـت ایمان تو شبـیه قـدمهـات مـحکـم است در حسرت لبان تو لبهای زمـزم است از تو هرآنچه میشنوم باز هم کم است نامت ز کـودکی به لب ما تـرانـه بود عـبـاس عـشق بود عـلـمها بـهـانه بود ای سر به زیر پـیـش تو والا مـقـامها ای مــقــتـدای قــاطــبـۀ بــا مــرامهــا بــالاسـت پـرچــم تـو کــنــار امـامهـا لال انـد در مـقــابـل مـدحـت کــلامهـا در راه عشق چیره به بیحاصلی شدیم گـفـتـیم یا حـسین و ابـوفـاضـلی شدیـم در شرق و غرب حضرت مشگل گشا تویی در شهر درد کوچۀ باب الـشـفـا تویی آئـیــنـۀ تــمـام قـد مــرتـضــی تــویـی تـفـسـیـر عـبـد صـالـح بـیادعـا تـویی ما شیـعه ایم و کار جهان شد به کام ما در هر نـمـاز سـمت تو باشد سـلام ما در مهد نور شهره به قرص قمر شدی در دلـبـری ز اهـل هـنـر با هـنر شدی هر جا نبـرد بود تو مرد خـطـر شدی ضرب المثل برای دل پر جگـر شدی مصداق با شـکـوه ابـالـفـضل میشود پـژواک لـفـظ کـوه ابا لـفـضل میشود جای تو هـست در دل تـقـدیـر کـربـلا با تو حـمـاسی است مـزامـیـر کـربـلا زیـبـاتـر است با تو تـصـاویـر کـربلا کعـبـهست زیـر سـایـۀ تـأثـیـر کـربـلا محشر که دستهای تو باب شفاعت است سینهزن تو را چه خیال از قیامت است دست کـریم خستۀ بـخـشـش نـمیشود وقت عـطا مـعـطل خواهـش نمیشود عـبـاس جز به نـور سـتـایش نمیشود فضلش به صد کتاب نگارش نمیشود چـرخـیـده کـارها ز طـفـیـل کـریـمهـا عـبـاس بـوده مُــرشـد خـیـل کـریـمهـا ای سـایـهسـار عـالـمـیـان پـرچـم شـما ای تکـیـهگـاه پـیـر و جوان پرچم شما بـالاست تا ابـد به جـهـان پـرچـم شـما راه بـهـشـت داده نـشـان پـرچـم شـمـا زائر رسیـد صحـن تو و رستگـار شد شهـر بهـشـت در حَـرمت آشـکـار شد این دستها که رو به ضریحت دراز شد از روزگـار سـفـلـۀ دون بـینـیـاز شد نـامت کـلـیـد بود و در بـسـته بـاز شد عباس گـفـتم و همه جا چـارهسـاز شد یا کاشف الکروب ببـین دل شکستهایم تـنهـا به آسـتـان شـما چـشـم بـسـتـهایم سوگـند بر خروش فـرات و خجـالـتت بر چـشمهای خون زدۀ پر جـراحـتت بـر گـریـۀ حـسـیـن زمــان شـهـادتـت مبـهـوت مـانـده کربـبـلا از حـمـایـتت روح القدس به خامۀ خامـم نگـاه کرد مدحت دوباره حال مرا رو به راه کرد
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
جهان عـشق مُـرید مـرام عباس است ادب همیشه در عالم به نام عباس است طـبـیـب درد تــمــام مـذاهـب عـــالــم کـبـوتـرانه، شـفـا جـلد بام عباس است شنیده از لب مولای خود به نفسی انت چه جمله بهتر از این در مقام عباس است قیامت از همه سرها سر است بیتردید بهشت باغچه ای زیر گام عباس است "خدا به طالع او مـهـر پـادشاهی زد" هرآنکسی که غلام غـلام عباس است قـیـام کـرده به پایـش قـیـامـت کـبـری قسم به عشق قـیامت قـیام عباس است کـسـی نـدیـده کـنـار حـسین بـنـشـیـنـد مطیع محـض امامت پیام عباس است فراز کـعـبه بـلـندای خـطبهاش فرمود که طوف بیت به گرد امام عباس است دوبـاره سـائـل هر سـالـه آمـده بر در و مستـمـنـدِ جـواب سلام عـباس است
: امتیاز
|
مدح و مبارزۀ سیدالشهدا و حضرت عباس علیهم السلام
وقت میدان شده عباس و حسین در صف جنگ عرصه بر لشکر دشمن شده زین حمله به تنگ رجز هـاشـمیان روی لب و حـمـله ورند حمله از هر دو طرف بر سپه کوفه برند مـرد مـیـدان نبـردنـد و غـیـور عـربـنـد هاشمی زادۀ با غـیرت و اصل و نسبـند تیغ حیدر به کف و سوی عـدو میتازند حین یک ضربه خود، کار دو صد میسازند شاه عطشان جهان حضرت سلطان عرب وسط مـعـرکه گـردیـده مـبـارز بـطـلـب عَـبـدُودها همه از یـورش او پا به فرار یک تنه تشنه درآورده از این کوفه دمار فکند روی زمین دست و سر و پای عدو جوی خونی به زمین گشته روان از پی او اسب او شـاهـد رزم پـسر فـاطـمه است این زبان بسته نگاهش به نگاه همه است یک برادر به صف میـمنه یـورش ببرد دیگری میـسره بر تـیغ دو پـیکـر سپـرد پشت هر صف شکن از ضربت او میشکند لرزه بر حـرمـلهها با نگـهـش میفـکـند رجـز ســاقـی لـب تـشـنـه شـنـیـدن دارد رزم سـردار حـسیـن ارزش دیـدن دارد مثل حـیـدر به سـر زین فـرس جا کرده در بـیـابـان بـلا یک تـنـه غــوغـا کـرده هـم عـلـمـدار حـسیـن باشد و آب آور او طول عمرش به وفا در همه جا یـاور او بیبـرادر نخـورَد آب و نگـویـد سـخـنی مثل یک روح که نشسته به دو قاب بدنی کـس جـلـودار ابـالـفــضـل دلاور نَــبُـوَد مثل عـباس و حـسین یار و بـرادر نـبُوَد یک سپاهـی نـتـواند که حـریـفـش بشود پـنجـه در پنـجـۀ دسـتان شریـفـش بـشود هر که آیـد به مقـابل، به نگـاه پس برود ضربه ناخورده هراسان شده واپس برود مگر از سمت کمـینگاه به قـفـایش بزنند یا که از زیر فرس ضربه به پایش بزنند لشکـری غـرق تحـیّـر شده رزم آوریش الامـان از غــم بـیآبـی و بییـاوریاش شرح جنگ آوری و یورش عباس و حسین سروری گو به کنار الم و شیون و شین
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
انـا فـتـحـنـای خـدا یعـنی ابالـفـضل بی دست و فوق دستها یعنی ابالفضل هرکـس گـرفـتـار آمده آسـوده باشد دارالادای قـرض ما یعنی ابالفضل یا کاشف الکرب الحسین ما کلید است رمـز قـبـولی دعـا یـعـنی ابالفـضل نیم دلش وقف حسن نیمی حسین است جمع شجاعت با سخا یعنی ابالفضل دست ردش را ارمنی ها هم ندیـدند با هر غریـبه آشـنا یـعـنی ابالفـضل هرجا که شد حرف از کرم یعنی حسن جان هرجا که شد حرف از وفا یعنی ابالفضل بر شأن او کل شهیدان غبطه دارند بـالا نـشـیـن اولـیـا یـعـنی ابالفـضل اصلا علی را در وجودش جمع کردند آئـیـنـۀ حـیـدر نـمـا یـعـنی ابالفضل یـاد قـدیـمـی ها دوبـاره دم گـرفـتـیم سقای دشت کـربـلا یعنی ابالـفـضل دستش جدا شد تا که بال و پر بگیرد یعنی مـقـام شـافـع مـحـشر بگـیـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
مثل آشوبی که یک توفان به دریا میدهد درد، گاهی شکـل زیبایی به دنیا میدهد ابـرهـا را میبـرد تـا سـیـنـۀ دریـا ولـی حسرت یک قطره باران را به صحرا میدهد عشق با هـفـتاد خوانـش امتحانت میکند سنگ هم باشی خودش را در دلت جا میدهد یک نفر مثل تو عهدش را به آخر میبرد یک نـفـر در ابـتـدای ماجـرا وا میدهـد از همان اول تو، تنها مرد میدان بودهای! عشق کاری دست «آدمهای تنها» میدهد مادرت از غـربت این روزها کم میکند یک پسر مثل تو را وقتی به زهرا میدهد میروی و اسب ها از دلهره رم میکنند دشت امشب یک نفس بوی خدا را میدهد آن خـدایی که زمـانی تـشـنگی را آفـرید غیرت و مردانگی را هم به سقا میدهد!
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
آغاز كردم شعـر خود را با اباالفضل اذن ورودم در غـزل شد يا اباالـفضل مـثـل خـدا، مثـل محـمّـد، مثـل حـيـدر بینقـص، بیمانند، بیهـمـتا اباالفضل
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل! ای قـبـلـه گـاه شاعـر بـیـدل اباالفضل! تو صاحـبم هـستـی و من تنهـا رعیت
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
عـبـاس عـاشقی است که هـمتا نداشته کس تاب درک عـاشقـیاش را نداشته محـرابِ ابـروان ابالـفضل قـبـله است گـیرم که شهـر، صحـنِ مصلا نداشته از جای مُهرِ روی جبینش مشخص است شب ها بجـز عـبـادت و نجـوا نـداشته عـلامــه بـود، آیـت حـق بـود او ولـی نـزد حـسین، دست به فــتـوا نـداشـتـه باب الحسین گشته و کس جز طریق او راهـی بـه ســوی مـنـزل آقـا نـداشـتـه مدحش همین بس است اگر هم که منصبی جـز نـوکـری زیـنـب کـبـری نـداشـته خُلق و مرام و معرفتش ارث مادری است اُمُّ الـبـنـیـن به وصفِ ادب تـا نـداشتـه یا مرتضی علی رجزش بود وقت جنگ مـثــل پــدر ز واقـعـه پــروا نـداشـتـه چون رعد، بین جنگ سرِ کفر میزده یـعــنـی شـکـار وقـت تـقــلا نــداشـتـه هرکس که سر زده است به کویش نوشته است در خـانـهاش به غـیـر بـفـرما نـداشـته تأثـیر تکّـه نـان سـر خـوان نـذریاش دارُالـشـفـای حـضرت عـیـسی نداشته بـاور اگر نمیکنی... از ارمنی بپـرس طـوری شـفا گـرفـته که حـاشا نداشته حـتـی خــدا بـه قـدر گـدایـان کـوی او شب زنـده دار در شب احـیـا نـداشـتـه رحمت به سائلی که ز دستان باده ریز جز معـرفـت به دوست تقـاضا نداشته میخواستم زبـان بگـشایـم به مـدح او ظـرفـم برای مـنـقـبـتـش جـا نـداشـتـه قبرش چقدر کوچک و تنگ است پس چرا؟! سـقـا مگـر که قـامت رعـنا نـداشتـه؟! گفـتند تشنه بود حسین و...نخورد آب عـباس عـاشـقی است که هـمتا نداشته
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها تا عـطـر تو آمـد غـزلـم بـال در آورد آزاد شد از قـیـد زمـانـهـا و مـکـانهـا میرفت فرات از عطش عشق بـمیرد بخـشید نگـاه تو به خـونش جـریـانها مست تو فقط خـیمۀ بیآب نبوده است از دست تو مستند همه مرثیه خوانها مشک تو که افـتاد دل فـاطـمه لـرزیـد خاک همه عـالم به سر تیر و کـمانها این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه این بـیت چه باید بـکـنـد در غـم آنها ای هر چه امان نامه ببیـنید و بسوزید این دست رد اوست بر این گونه امانها
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای از هــمــه انـبـیـا درودت ای روح ائـمــه در وجـودت عـالـم همه بـر در تـو سـائـل فرزنــد علــی! ابوالـفضائل! شمشیر حسین و شیـر حـیدر سـر تا بـه قـدم حسیـن دیگـر رخـسـار تـو مــاه آل هــاشـم خـود مــیـر سـپـاه آل هـاشـم عشق از نفست وضو گرفته خـون از رُخـت آبـرو گرفته اوصـاف تو بهـترین عـبادت هر روز تـو را شـب ولادت پـایـنـده ز تـوست تـا قـیـامت تـوحـیـد و نـبـوت و امـامـت ایــثـار، چــراغ مـکـتـب تـو دانـش زده بـوسـه بـر لب تو شد عـلم ز دور شیـرخواری با شـیـر بـه سیـنـۀ تو جاری ای چـــار ولـــی مـعــلـم تـو ذات ازلـــی مـــعـــلـــم تـــو در پـیـش تـجـلّــی جــمـالـت حـرفـی نـزدنـد از کــمـالـت تو علم پـدر بـه سیـنـه داری تا عـرش خـدا زمیـنـه داری ای دست عـلـی در آستـیـنت آیــیـنــۀ کــبــریــا جــبـیـنـت تـو تـشـنـه و آب را حـیـاتـی مـصـبـاح سـفـیـنـةالـنـجـاتـی ای قـلـب حـسـیـن حـائـر تـو زهرا شب جـمـعـه زائـر تـو فرزند دو فـاطـمه اباالـفـضل نازد به تو عـلـقـمه اباالفضل تـــو آیــنــۀ خــدا نــمـــایــی تــو پشـت ولــی کـبـریـایــی عــالــم هــمــه یــادوارۀ تــو هــر روز بــود هــزارۀ تــو مــدح تـو کـنـد امـام سـجـّـاد این قدر و شرف مبارکت باد پـرواز تـو در همــه زمانها با خـیـل مـلک در آسـمـانها تـوحـیــد، تــمـام سـیــرت تو سرمشـق هـمـه بـصیـرت تو وقــتـی کـه مـیـان آب بـودی لبخـنـد به تـشـنگـی گشـودی دریـا بـه وفـات آفـرین گـفت در وصف تو آب، اینچنین گفت حـقـا کـه تـو نجــل بوتـرابی لـبتـشنـۀ تـشنـگــی در آبـی دریا ز غمت به پیچ و تاب است داغ لب تـو به قلب آب است تـنهــا نــه ز آب درگـذشـتـی یک لحظه ز جان و سر گذشتی ای ســورۀ آیـــهآیـــۀ نــــور وی صحن و سرات، قبلۀ طور دست هـمـگـان بـه دامـن تـو قــــرآن ورق ورق تــن تــو میـراث شجـاعـتت ز حـیـدر ارث ادبـت بــــود ز مــــادر دنیا به هزار رنگ و نیرنگ بگـرفت ز حیله راه تو تنگ آورد خـــط امـــان بـــرایـت کز جان جهـان کـنـد جـدایت او را ز درت به خشم راندی در یاری دوست جان فشاندی پـیـوستـه حسین را تو دستی تا حشـر بـر او بـرادر استی هـرچند که هـستیات فدا شد دست و سرت از بدن جدا شد روزی کـه امـام عـصـر آیـد بـر خلــق، ره فـرج گـشـایـد میبـیـنمت ای حسین را یار آن روز تویی بر او علمـدار آن روز تـو بـا لوای نصری صاحب عـلم امـام عـصـری "میثم" به ثـنات خـو گرفـتـه از خــاک تـو آبـرو گـرفـتـه
: امتیاز
|